ریش تراش
بالاخره بعد از بیشتر پنجاه روز ، تنبلی(مطمئنا" چیزای دیگه مثل مشغله و نبود وقت و ... بهانه اند) به مامان و بابای نیماجون اجازه داد تا وبلاگشو بروز کنند. برای همین مطالب مربوط به این مدت رو میذاریم برای یه وقت دیگه و میریم سراغ آخرین اتقاق که جمعه گذشته افتاد. نیما جون از خیلی وقت پیش علاقه زیادی به وسایل برقی داشت و خیلی زود متوجه شد که برای کار کردن اونا باید دوشاخه شونو تو پریز بزنن .مثلا چندماه پیش رفت ریش تراش بابارو از رو میز جلو آینه برداشت و آورد واز مبل پذیرایی کشید بالا و دو شاخه شو زد تو پریز و با همون حالت خاموش شروع کرد ادای ریش زدنو درآوردن. اما جمعه وقتی بابا ریش زدنش تموم...